چهارشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۳:۵۵ ب.ظ
بهانه
گفتم بیا قدم بزن ، رها کن بهانه را بسازیم با هم ، قصر رؤیا های جاودانه را تو بال و پر داری ، خانه به دوش نباش برای پرواز احساس ، رها کن آشیانه را این چینی غرور ، با اشک هایم شکست ولی درک نکردی ، بغض های شبانه را نداشتم بال و پر ، کمر را شکسته ای با که بگویم این ، درد های بی کرانه را من بی تو « تو » اَم ، ولی تو بی من « او » نمی توان گفت جز « تو » ، ضمیر بیگانه را تو برای این احساس ، بهانه داشتی ولی یا تو یا هیچکس ، می دهم این قول مردانه را
۹۴/۰۲/۰۲