حکایت ها دلنشین

داستان های کوتاه و جالب

حکایت ها دلنشین

داستان های کوتاه و جالب

حکایت ها دلنشین

مهــــم نیســـت نوشته های درهم و برهم مـرا بخـوانی یـا نــــه
مــن بـرای دل خستــه ام می نـویسـم
میخـــواهی بخـــوان
میخـــواهـی نخـــوان
فـــقــــــط خـواهـش میکنـم
اگــــر خـوانـدی
عـاشقـانـه ام را تقــدیـم به " او " نکــن
مــن این ها را بـرای " تـــو " نوشته ام

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۶ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

اگر کسی گره ای دارد

و تو راهش را میدانی سکوت نکن...

اگر دستت به جایی می رسد کاری کن .

معجزه ی زندگی دیگران باش

بی شک فرد دیگری معجزه ی زندگی تو خواهد بود...

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۸ ، ۱۱:۴۰
عیسی علوانی

اگر جرات زدن حرف حق را نداری لااقل برای کسانی که حرف نا حق میزنند دست نزن.
کاری که خیلی از ما رعایت نمیکنیم...!!!!
ناپلئون میگوید:
دنیا پر از تباهی است،
نه به خاطر وجود آدمهای بد،
بلکه به خاطر سکوت آدمهای خوب.
گرگ همیشه گرگ می زاید
گوسفند همیشه گوسفند.
تنها فقط انسان است
که گاهی گرگ می زاید
و گاهی گوسفند.
وقتی برنامه های شعبده بازی رو نگاه میکنم متوجه نکته خوبی میشم:
مردم برای کسی دست میزنن که گیجشون کنه،
نه آگاهشون!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۸ ، ۱۱:۳۲
عیسی علوانی

 

لیاقت چیزی نیست که شما از توی شناسنامه یا چهره افراد بفهمید!
لیاقت چیزی نیست که انتهای یک راه طولانی مشخص شود !
بلکه لیاقت حاصل یک لحظه

ندیده گرفتن،
بی احترامی،
بی توجهی،
فرد مقابل به شما ، به خاطر دیگران است ،
در جواب تمام خوبی ها!
خودتان را هدر آدم های بی لیاقت زندگی نکنید ... !

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۸ ، ۱۱:۲۵
عیسی علوانی

بگو به عقربه ها موقع دویدن نیست
که شب همیشه برای به سر رسیدن نیست
 
به خواب گفته ام امشب که از سرم بپرد
شبی که پیش منی، وقت خواب دیدن نیست
 
من از نگاه تو ناگفته حرف می خوانم
میان ما دو نفر گفتن و شنیدن نیست
 
نگاه کن به غزالان اهلی چشمم
دو مست رام که در فکرشان رمیدن نیست
 
بگیر از لب داغم دو بیت بوسه ناب
همیشه شعر سرودن که واژه چیدن نیست
 
برای من قفس از بازوان خویش بساز
که از چنین قفسی میل پر کشیدن نیست
 
تو آسمان منی؛ جز پناه آغوشت
برای بال و پرم وسعت پریدن نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۸ ، ۱۰:۵۸
عیسی علوانی

تو ای رقیقِ عمیق! ای شراب کهنه‌ی من
بریز جرعه‌ی صبحی به خواب کهنه‌ی من

چنین که جوی روان کرده‌ام به گریه‌ی خود
به چرخ آمده است آسیاب کهنه‌ی من

هنوز پاسخ من جز تو نیست پس بپذیر
که قصد تازه ندارد جواب کهنه‌ی من

چقدر عکس تو اصلا به من نمی‌آید
چقدر مستَحَقَت نیست قاب کهنه‌ی من

به هیچ گوهر نااصل دل نخواهم بست
که جُسته است تو را گنج‌یاب کهنه‌ی من

تو آفتاب و من آیینه‌ی غبارآلود
چه کوچک است تو را بازتاب کهنه‌ی من

برای تسویه‌ی دوری‌ات نیامده‌ام
چقدر مانده فقط از حساب کهنه‌ی من؟

#حمزه_کریم_تباح_فر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۸ ، ۱۰:۵۶
عیسی علوانی

شده عشقت به کسی بیشتر از حد باشد
هرچه خوبی بکنی با دل تو بد باشد

تو به ایمان برسی اینکه کسی جز او نیست
او بعکس تو به هرچیز مردد باشد

تو به هر در بزنی تا که به دست آوریش
و جوابش به تو یک عمر فقط رد باشد

بنشینی دو سه تا شعر بگویی که مگر
یکی از این همه شعری ،که بخواهد باشد

همه دلداده ترین فرد تو را بشناسند
او به دلسنگ ترین فرد زبانزد باشد

شده از نم نم باران دلت خیس شوی؟
دایما مشق تو آن مرد نیامد باشد؟

تو ندیدی که چه سخت است بیبینی عشقت
پیش چشمان تو با او که نباید؛باشد...

چه کنم با دل دیوانه که با این همه باز..
سعی دارد که به این عشق مقید باشد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۸ ، ۱۰:۵۲
عیسی علوانی