حکایت ها دلنشین

داستان های کوتاه و جالب

حکایت ها دلنشین

داستان های کوتاه و جالب

حکایت ها دلنشین

مهــــم نیســـت نوشته های درهم و برهم مـرا بخـوانی یـا نــــه
مــن بـرای دل خستــه ام می نـویسـم
میخـــواهی بخـــوان
میخـــواهـی نخـــوان
فـــقــــــط خـواهـش میکنـم
اگــــر خـوانـدی
عـاشقـانـه ام را تقــدیـم به " او " نکــن
مــن این ها را بـرای " تـــو " نوشته ام

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۷ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

دلت گرفته...الهی که غم نداشته باشی
فدای چشمت اگر دوستم نداشته باشی

دم غروب مرا در خودت ببار که چیزی
در آن هوای غریبانه کم نداشته باشی

عجیب نیست، من آنقدر خرد و خسته‌ام از خود
که حال و حوصله‌ام را تو هم نداشته باشی

"دچار آبی دریای بیکرانم و تنها"
اگر هوای مرا دم‌به‌دم نداشته باشی

به جرم کشتن این خنده‌ها در آینه، سخت است
کسی به غیر خودت متهم نداشته باشی

غمم تو هستی و شادم اگر به سر نمی‌آیی
منم غم تو، الهی که غم نداشته باشی!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۰۱
عیسی علوانی

شب مهتابی
تو ای چنگی چه دلتنگی بزن آهنگی
بیابگذر از این رنج و از این دلتنگی
خم باده بجوشاند چرا خاموشی
جهانی در خروش آمد چرا خاموشی
چمن خرم شده سبوی بلبل از
می شب نم شده فکر می و مینا کن
اگر خواهی که دل تهی از غم کنی
دلی خرمی کنی شور و شری بر پا کن
روی گردان از شب مهتابی
مگر مدهوشی مگر در خوابی
**
شب مهتابی فکر می ومینا کن
سبویی بشکن و هنگامه ای بر پا کن
چرا جام محبت را بشکستی
نمی خواهی زسر گیری سرمستی
پس زانو چو غمخواران بنشستی
به دنیای فراموشی دلبستی
بر خیز شوری در دلها کن
ای همرازم خوش آوازم
با یاد تو ز در پروازم
با ساز تو درهر زمان دمسازم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۵۹
عیسی علوانی

این دوازده جمله را حتماً بخوانید...

۱_یادت باشه تا خودت نخوای هیـچ کس نمیتونه زندگیتو خراب کنه

۲_یادت باشه که آرامش رو باید تو وجود خودت پیدا کنی

۳_یادت باشه خدا همیشه مواظبته

۴_یادت باشه همیشه ته قلبت یه جایی برای بخشیدن آدما بگذاری ....       

۵_منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نباش ...اشکهایت را با دستهای خودت پاک کن ؛ همه رهگذرند

۶_زبان استخوانی ندارد اما آنقدر قوی هست که بتواند قلبی را بشکند
مراقب حرفهایمان باشیم  .

۷_گاهی در حذف شدن کسی از زندگیتان حکمتی نهفته است .اینقدر اصرار به برگشتنش نکنید

۸_آدما مثل عکس هستن،زیادی که بزرگشون کنی کیفیتشون میاد پایین

۹_زندگی کوتاه نیست ، مشکل اینجاست که ما زندگی را دیرشروع میکنیم

۱۰_دردهایت را دورت نچین که دیوارشوند ، زیرپایت بچین که پله شوند…

۱۱_هیچوقت نگران فردایت نباش ، خدای دیروز و امروزت ، فرداهم هست…
 اگر باشی ...

۱۲_ما اولین دفعه است که تجربه بندگی داریم ولى اوقرنهاست که خداست …

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۶ ، ۱۸:۰۸
عیسی علوانی

نگفتمت مرو آنجا، که آشنات منم
در این سراب فنا چشمهٔ حیات منم

وگر به خشم رَوی صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم

نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقش‌بند سراپردهٔ رضات منم

نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای باصفات منم

نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو
بیا که قوّت پروازِ پرّ و پات منم

نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمی هوات منم

نگفتمت که صفت‌های زشت بر تو نهند
که گم کنی که سر چشمهٔ صفات منم

نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد خلّاق بی‌جهات منم

اگر چراغ‌دلی دان که راه خانه کجاست
وگر خداصفتی دان که کدخدات منم


مولانا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۵۷
عیسی علوانی

راهی شدم که عطر تو را جستجو کنم
باران زده ، رطوبت خاکینه بو کنم

آن کفشهای خسته من را بیاورید
مقیاس های فاصله را زیر و رو کنم

دنبال رد پای تو باید که ، ماه من !
با آسمان مجادله و گفتگو کنم

یک جرعه عشق بر لب بی طاقتم بریز
تا کی نگاه تشنه به سمت سبو کنم؟

پلکی بزن که قافیه ها صف کشیده اند
انبوه درزهای غزل را رفو کنم

باید برای خواندنت ای آیه ی سپید
از اشک چشمهای کبوتر وضو کنم

اصلا چه شد ؟ چگونه ؟ کجا ؟ یا کدام روز
باعث شدی که دست دل ساده رو کنم

زیباترین بهانه ی شعرم ! نشد تو را
حتی برای بوسه زدن آرزو کنم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۵۴
عیسی علوانی

دل من بی تو بنا بود بگیرد که گرفت
زود رفتی که دلم زود بگیرد که گرفت

خواستی تا بکشد کار به سیگار و غزل
چهره ی آینه را دود بگیرد که گرفت

خواستی تا دل شرطی شده‌ام طبق قرار
باز در لحظه موعود بگیرد که گرفت

هر چه گفتم که نگیرد دل من گوش نکرد
شب شد و یاد تو فرمود بگیرد که گرفت

سالها بود که قلاب رقیبم می‌خواست
ماهی از آب گل آلود بگیرد که گرفت

کره از آب بنا بود بگیرد که نشد
سعی کرد از ضررم سود بگیرد که گرفت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۵۲
عیسی علوانی

تا به کی این دل دیوانه به تو رو بزند
عشق در پای تو افتاده و زانو بزند

چشم من منتظر دیدن تو باشد و اشک
روز و شب راه تو را یکسره جارو بزند

ذکر خیرت همه جا هست شنیدم صیاد
دیده چشمان تو و رفته که آهو بزند

شاپرک مست شده دور شما می گردد
آمده پیش تو زنبور که کندو بزند

زود تر با دل دیوانه ی من راه بیا
ترسم این است کسی دست به جادو بزند

لطف کن با خبر آمدنت شادم کن
تا به کی لشگر غم در دلم اردو بزند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۴۹
عیسی علوانی