حکایت ها دلنشین

داستان های کوتاه و جالب

حکایت ها دلنشین

داستان های کوتاه و جالب

حکایت ها دلنشین

مهــــم نیســـت نوشته های درهم و برهم مـرا بخـوانی یـا نــــه
مــن بـرای دل خستــه ام می نـویسـم
میخـــواهی بخـــوان
میخـــواهـی نخـــوان
فـــقــــــط خـواهـش میکنـم
اگــــر خـوانـدی
عـاشقـانـه ام را تقــدیـم به " او " نکــن
مــن این ها را بـرای " تـــو " نوشته ام

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

بگذار ترکت کنند...

بگذار بخواهی و نشود..

بگذار دیگر فرقی بین شب و روزت نباشد...

بگذار جا خوش کنند دستانت رو به آسمان...

بگذار آرزویت برآورده نشده بماند...

بگذار اشک شود دریا دریا بباری برایش...

بگذار درد شود...

بگذار زخمش باقی بماند...

بگذار تنها بمانی و با سکوتی تلخ غروب هایت را بگذرانی...

بگذار دنیا هرچه میخواهد سرت بیاورد...

تو اما تحمل کن...

تو خدایت را داری... 

خدایی که چوبش صدا ندارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۴۸
عیسی علوانی

ﺩﺭﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺗﻨــﻬـــــــﺎ ﯾﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ

ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ، ﺩﻟﺘﻨــــــﮕﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ

ﺩﺭ ﺳﮑﻮﺗﻢ ، ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﻧﮕﻔﺘﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ

ﺩﺭ ﻟﺒﺨﻨﺪﻡ ، ﻏــــــﺼﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ

ﺩﻝ ﻣﻦ ﭼﻪ ﺧﺮﺩﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ

ﺳﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﻧﮕﺮﺩ

ﺳﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﺩ

ﺳﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﺪ

ﺩﻝ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﺒﺎﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎﯼ ﮐﺎﻫﮕﻠﯽ ﺳﺖ

ﺳﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ...

ﺳﺎﺩﻩ ﻣــــﯽ ﺷﮑﻨﺪ ...

ﺳﺎﺩﻩ ﻣـــــــﯽ ﻣﯿﺮﺩ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺗﻨﻬﺎ ، ﺗﻨﻬﺎ، ﺳﺨﺖ

ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۳۳
عیسی علوانی

کاش قلبم درد پنهانی نداشت

    چهره ام هرگز پریشانی نداشت

        کــــاش برگ  آخر تقویم عشق

            خبر از یک روز بارانی نداشت

                کاش می شد راه سخت عشق را

                    بی خطر پیمود و قربانی نداشت

                        کاش میشد عشق را تفسیر کرد

                            دست و پای عشق را زنجیر کرد  

💕

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۲۱
عیسی علوانی

هر که را می نگری بهر غمی حیران است

ذهنش آشفته و افکار دلش ویران است

همه اندر پی هم عهد و وفا می شکنند

و چه بسیار کم است آنکه سر پیمان است

نبود هیچ کسی در پی آن یار قدیم

آسمان از غم این دوری دل نالان است

زرق و برق و هوس و حرص و طمع می شکند

شیشه عمر دلی را که دل یاران است

چشمه ها خشک شدند در پی این بی آبی

این کویر دل ما در پی یک باران است

خبری نیست دگر هیچ نمی آرد باد

خبری را که صبا می دهدش طوفان است

سبزه ها زرد شدند در پس این بی مهری

ماه مهر رفت و دگر ماه همی آبان است

می توان بود کمی صادق و عاشق اما

دور بودن زدیار عرفا آسان است

مخور هیچ غم "سپنتا" که شود روز دگر

آنچه آسوده کند قلب تو را ایمان است

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۴۴
عیسی علوانی

میگن سخته عاشق شدن تو این دور زمونه

مگه گناه ما چیه هستیم تو این زمونه...!

اما وقتی عاشق می شیم دنیا یه جور دیگه ست

وقت سختی ها که می شه اینه رسم زمونه

تنها می شن کبوترها رو بام خونه هامون

وفاداری بی معنیه تو این دور زمونه...!

چرا باید آشیون رو با دست خود خراب کنیم؟

چرا باید کاری کنیم که از عشق چیزی نمونه؟

عینک خودبینی تا کی باید رو چشممون باشه

اگه اونو برش داریم دنیا قشنگ می مونه

دلم می خواست باهات باشم یه یار خوب و آشنا

تو هم کنار من باشی کنار آشیونه...!؟

دلت نخواست باهات باشم شاید بشه این سرنوشت

نمی دونم تا کی چرا دنیا این جور می مونه

شبها دلم تنها میشه روزها می خواد باهات باشه

اما وقتی که نمی شه اسمش می شه بهونه

حالا میگی من چه کنم با این دل بهونه گیر

یعنی باید عادت کنه تک و تنها بمونه... ؟

دلت می آد تنها باشم تنها کنار یه قفس

یه روز بهت خبر بدن مردم تو آشیونه...

ماهی های قرمز حوض دیگه شنا نمی کنند

اونا هم گله دارن از این رسم زمونه...!

ما آدما سخت می گیریم فاصله ها پیدا می شن

کاش که بشه بین ماها فاصله ای نمونه 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۴۳
عیسی علوانی

افسانۀ لیلی و مجنون را شنیده اید....
که هر دو عاشق واقعی هم بودند ولی بهم نرسیدند...
ولی امروزه عشق های این دور و زمونه یکی و دو روزه شده...
و زود عشقشون خاموش میشه....
بیایید مانند لیلی و مجنون که عشقی پاک و دوست داشتنی بهم داشتند ...
از هم کمی دور باشیم....
و مدام نخواهیم که کنار هم باشیم بلکه کمی از هم دور باشیم...
تا قدر همدیگر رو بیشتر بدونیم...
و احترام بیشتری برای هم قائل بشیم...
و وقتی همدیگر رو دیدیم برای هم عشقمون مثل اولش تازه و جدید باشه نه تکرار ی...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۳۷
عیسی علوانی

سلام میخواهم درد دل بکنم اما نمیتونم چطور به زبان بیارم..

یک پسری هست که چیزی نداره چیزی بخره ارزوش این بود که  یک روزی از این روزها مثل بقیه روی پای خودش بیسته و مثل بقیه کار کنه اما نمی تونه چون کسی رو نداره که کمک بکنه همه جا پارتی میخوان و همه جا دختر خانم ها رو استخدام میکند .انگار ما جای نداریم که برم سر کار و مثل بقیه دستنون داخل جبیب ما باشه . خسته شدیم از پس که بابایی پول بده . ای کاش بره سر کار و اون ارزوی های که داره برسه این حرفهای یک ادم دل شکسته است که میخواد یک چیزی بخر اما چیزی برای خریدن اون نداشت. به خدا قسمت این حرفها حقیقت داره

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۴۶
عیسی علوانی
  • لهی عظم البلاء و برح الخفاء، و انکشف الغطاء و انقطع الرجا، و ضاقت الارض و منعت السماء، و انت المستعان  و الیک المشتکی، و علیک المعول فی الشده و الرخا، اللهم صل علی محمد و آل محمد اولی الامر الذین فرضت علینا طاعتهم و عرفتنا بذلک منزلتهم، ففرج عنا بحقهم، فرجا عاجلا قریبا کلمح البصر ‌او هو اقرب، یا محمد یا علی یا علی یا محمد، اکفیانی فانکما کافیان و انصرانی فانکما ناصران ، یا مولانا یا صاحب الزمان، الغوث الغوث الغوث،ادرکنی ادرکنی ادرکنی ، الساعه الساعه الساعه، العجل العجل العجل(دعای امام زمان)

     

  • (یا) الهی و سیدی و مولای و ربی صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک و هبنی یا الهی صبرت علی حر نارک فکیف اصبر عن النظر الی کرامتک ام کیف اسکن فی النار و رجائی عفوک(از دعای کمیل)

     الهی و ربی من لی غیرک اسئله کشف ضری و النظر فی امری(از دعای کمیل)

  •  (یا) الهی و ربی و سیدی و مولای لأی الامور الیک اشکو و لما منها اضجّ و ابکی لالیم العذاب و شدته ام لطول البلاء و مدته(از دعای کمیل)

  •  الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب و عقلی مغلوب و هوائی غالب و طاعتی قلیل و معصیتی کثیر و لسانی مقرّ بالذنوب. فکیف حیلتی یا ستار العیوب و یا علام الغیوب و یا کاشف الکروب، اغفر ذنوبی کلها بحرمة محمد و آل محمد یا غفار یا غفار یا غفار برحمتک یا ارحم الراحمین.(از دعای صباح)


«اِلهی بحَقِ مَن نَاجَاکَ وَ بِحَقِّ مَن دَعاکَ فِی البَرِّ وَ البَحرِ تَفضَّل عَلی فُقَراءِ المُومنین وَ المُومِناتِ بِالغِناءِ وَ الثَروَةِ وَ عَلی مَرضَی المُومنین وَ المُومناتِ بِالشَفاءِ وَ الصِّحَّةّ وَ عَلی اَحیاءِ المُومنین وَ المُومنات بِاللُطفِ وَ الکَرَمِ وَ عَلی اَمواتِ المُومنین و المومنات بالمَغفِرَةِ و الرَحمَةِ وَ عَلی غُرَباءِ المُومنین و المومنات بالرَّدِ الی اَوطانِهِم سَالِمِین ... ».



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۴۱
عیسی علوانی
میلیاردها انسان در جهان متولد شده اند.

اما هیچ یک اثر انگشت مشابه نداشته اند.

اثر انگشت تو، امضای خداوند است.

که اتفاقی به دنیا نیامده ای و دعوت شده ای.

تو منحصر به فردی.

مشابه یا بدل نداری.

تو اصل اصل هستی و تکرار نشدنی.

وقتی انتخاب شده بودن و منحصر به فرد بودنت را یاد آوری کنی٬

دیگر خودت را با هیچکس مقایسه نمیکنی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۴۷
عیسی علوانی

مرد باید با وجود همه ی غرورش،مهربون باشه…
باوجود همه ی لجبازیش،وفادار باشه…
باوجود همه ی خستگی هاش،صبور باشه…
باوجود همه ی سختی هاش،عاشق باشه…
مرد باید محکم باشه…
باید تکیه گاه همسرش باشه…
مرد باید،”مـــرد” باشه…
همین….

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۳۸
عیسی علوانی