شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۸، ۰۹:۵۴ ب.ظ
هر چه شد
من نوشتم عشق، او وابستگے تفسیر ڪرد
حسرت و بغضِ عجیبے در گلویم گیر ڪرد
خواب دیدم روحِ من دارد به دوزخ مےرود
خوابگر ڪابوس من را خستگے تعبیر ڪرد
در نگاه آینه انگار مےسوزد ڪسی
لعنتے این هم فقط درد مرا تکثیر ڪرد
ڪافرم یا اهل دین، دیگر چه فرقے میڪند
مادرم حتے مرا در ذهن خود تڪفیر ڪرد
در نگاهم ردِ پاے آتشے جا مانده است
مولوے امثال من را مثل نے تصویر ڪرد
منطق دیوانگان را دوست دارم، این جنون
آخرش برد و مرا در گوشهای زنجیر ڪرد
هر چه شد آن پیچک گیسو به هم تابیده تر
مشکل این عاشق سرگشته شد پیچیده تر
سُست شد ایمان من تا تاب دادی زلف را
خواستی این شاخهٔ پوسیده را،پوسیده تر
بیشتر در دام راه افتاد این گم کرده راه
هرچه شد این عاشق گمراه دنیادیده تر
در میان ابرهای تیره دل زیباتری
ماه من از اینکه هستی باز هم پوشیده تر
قیمتی تر می شوی همچوم عقیق سرخ رو
هر چه باشی ای دل عاشق به خون غلتیده تر
دست و پا گم کردی ای دل کاشکی لب وا کنی
در میان اهل معنا بعد از این سنجیده تر...
۹۸/۰۱/۲۴