چهارشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۱، ۰۴:۴۴ ب.ظ
در کوچه باد می وزد
در کوچه باد می وزد
تن مرده برگ های پاییزی همچو من
چه بی پروا رقص شبانه گذر را می طلبند
باران ارام ارام بر خشت دیوار فرسوده این عشق دستی می کشد
و خاطرات خنده هایت را در ذهنم زنده می کند
شب است,یادت دل خسته ام را پر از بهانه ها می کند
و کلامم در دام دلتنگی ها بغض نا تمامی می شود
تصویر نگاهت مرا پر از غم دیدار می کند
در کوچه باد می وزد
تمام حادثه از چشم ترم بر ورق احساس می ریزد
و صدای تزویر غلط بودنت در گوشم زنگ می زند
باد چه با شکوه لحظه ها را باز می خواند
شیشه پنجره اتاقم همچو چشم هایم خیس است
در کوچه باد می وزد
پاییز حکم حبس ابدیتی را به دستانم هدیه می دهد
که ان یاد تو در زندان قلب من است
تمام افکارم عطر تو گرفته است
و……….
۹۱/۱۲/۲۳