هر کجا اخمی نمودی من تبسّم کرده ام
ترشیِ روی تو را شیرین توهّم کرده ام
هی مرتّب زلف خود بر روی پیشانی مریز!
بر منم رحمی نما روز و شبم گم کرده ام
چون نشان دادی دو چشم ناز خود بر آسمان
خون و خونریزی به پا در بین اَنجم کرده ام
میوهی ممنوعه می باشد لبان سرخ تو
هر چه باشد آدمم من، میلِ گندم کرده ام!
چون خبر دادم ز سوهان لبت در شهر قم
خونِ دل بر کاسبِ بیچارهی قم کرده ام
گر چه می دانم زبان تند تو بَد می گَزد
تا به لبهایت رِسَم پیکار کَژدُم کرده ام
خواب غفلت بودی و من دزدکی بوسیدمت
نوشِ جان شهدی زِ آن خرمای جَهرُم کرده ام!
مردُمان تا خوشگلی را دیده چشمش می زنند
دلبرم را زین سبب مخفی زِ مردم کرده ام
#علی_ادیب