هر که عشق دیگری در قلب او جا می شود عاقبت با قاب عکسی کهنه تنها می شود با دلی از حسرت و با کوله باری خاطره دل شکسته از غم امروز و فردا می شود هر که عاشق می شود یک غصه دارد،شک نکن دلخوشی های جوانی یک معما می شود دل سپردن ها در این دنیا بدان کاری خطاست حاصلش یک بغض سنگین مثل دریا می شود هر که عاشق می شود را چاره جز تکرار نیست روزگارش با همین تکرار معنا می شود عاشقی بی دلبر و تنها کنار پنجره حکم مرگیست چنین آهسته اجرا می شود فکرِ بودن تا ابد را با کسی هرگز نکن این تحقق ها فقط در خواب و رؤیا می شود
ای عاشقان ای عاشقان من خاک را گوهر کنم
وی مطربان ای مطربان دف شما پر زر کنم
ای تشنگان ای تشنگان امروز سقایی کنم
وین خاکدان خشک را جنت کنم کوثر کنم
ای بیکسان ای بیکسان جاء الفرج جاء الفرج
هر خسته غمدیده را سلطان کنم سنجر کنم
ای کیمیا ای کیمیا در من نگر زیرا که من
صد دیر را مسجد کنم صد دار را منبر کنم
ای کافران ای کافران قفل شما را وا کنم
زیرا که مطلق حاکمم مومن کنم کافر کنم
ای بوالعلا ای بوالعلا مومی تو اندر کف ما
خنجر شوی ساغر کنم ساغر شوی خنجر کنم
تو نطفه بودی خون شدی وانگه چنین موزون شدی
سوی من آ ای آدمی تا زینت نیکوتر کنم
من غصه را شادی کنم گمراه را هادی کنم
من گرگ را یوسف کنم من زهر را شکر کنم
ای سردهان ای سردهان بگشادهام زان سر دهان
تا هر دهان خشک را جفت لب ساغر کنم
ای گلستان ای گلستان از گلستانم گل ستان
آن دم که ریحانهات را من جفت نیلوفر کنم
ای آسمان ای آسمان حیرانتر از نرگس شوی
چون خاک را عنبر کنم چون خار را عبهر کنم
ای عقل کل ای عقل کل تو هر چه گفتی صادقی
حاکم تویی حاتم تویی من گفت و گو کمتر کنم
مولانا