پنجشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۴۰ ق.ظ
دارم عادت میدهم دل را به بوی رفتنت
دارم عادت میدهم دل را به بوی رفتنت
عشق هم رسوا شده از آبروی رفتنت
من نه امشب , هر شبم را در عزایت مانده ام
قلب مشکی پوش من پر زد به سوی رفتنت
در نگاه ساکت نیمایی ام جا مانده است
رد پای آخر برفی به کوی رفتنت
بی تو معنای زمستان را چه خوب از بر شدم
در بهاری که در آن خشکید جوی رفتنت
من دو روی سکه ی قلب تو را نشناختم
سکه را انداختم زیر است روی رفتنت
گفته اند از هر طرف خوانی همان درد است درد
آن منم چون بغض یکرنگ گلوی رفتنت
قصه ی جادوی چشمانت چو مو باریک شد
یکقدم تا پارگی مانده به موی رفتنت
فرق دارد آخر این قصه با هر قصه ای
از همین اول بیا بشکن سبوی رفتنت
۹۷/۰۱/۰۹