جمعه, ۳ آذر ۱۳۹۶، ۰۶:۲۷ ب.ظ
بازهم گویا دوباره خاک
بازهم گویا دوباره خاک وخاکستر کشیدم
در خیال خود دوباره چشمهای تَر کشیدم
باز هم خواب رهایی از غُل و زنجیر دیدم
از لج دیوار گویا باز هم یک دَر کشیدم
رنگ های آسمان را خوب یادم نیست اما
گر چه آبی بود رنگش باز آبی تر کشیدم
از نگاه کینه جویی بوی خون می آمد اما
ناگهان من طرحِ لاله گوشه یِ دفترکشیدم
بازهم گویا دوباره یک قفس در ذهن دارم
باعثش این بود حتما یک دوتا کفتر کشیدم
شوق یک پرواز در من تا به یک دنیایِ دیگر
از همین بابت همیشه نقش بال وپر کشیدم
این غزل را هم برای این دلِ بیمار گفتم
بعد از این شاید دوباره طرح زیباتر کشیدم
حسرت نقاش بودن بر دلِ یک شاعر اما
رویِ بوم شعر گویا من تو را آخر کشیدم
امیر_اخوان
۹۶/۰۹/۰۳