چهارشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۶، ۱۱:۳۱ ق.ظ
لیلی و مجنون
لیلی :
بیا مجنون که لیلی مرغ عشقت مانده بی جفت
تپش کو بی تو مجنون ، قلبم اندر سینه ام خفت
مجنون :
نرفتم لیلی ام ، هستم در این غمخانه ی تو
شدم مجنون به عشقت تا ابد دیوانه ی تو
لیلی :
اگر مجنون شدی بر لیلی ات ، دردانه ات کو
شدی غمخوار لیلی ، تکیه گاهش شانه ات کو
مجنون :
شکستم من به هجرانت نگو از تکیه گاهی
ز مجنونت فقط مانده نگارا سوز و آهی
لیلی :
اگر بر سینه شلاقت زند اندوه لیلی
چرا پس نیست بر جانت نه طوفانی نه سیلی
مجنون :
به طوفان غمت گمگشته در صد کوه و دشتم
به سیل عشق تو ، ویران شدم ، نابود گشتم
لیلی :
چرا مجنون نمی نوشی می از میخانه ی من
اگر مستی به جامم ، کو دری پیراهن از تن
مجنون :
منم مدهوش جامت ، صد دریدم جامه بهرت
شوی ساقی ی من ، حتی بنوشم جام زهرت
لیلی :
چرا مجنون به عشقم در سکوتی ، نیست دادت
به کویم نیست فریادت ، برفتم من ز یادت
مجنون :
کجا رفتی ز یادم ، زخمی ام از صد کمانت
بپرس از کوچه ات ، سنگم زنند این مردمانت
لیلی:
بیا مجنون ز دلتنگی دلا جان در عذاب است
ز هجرانت چو شمعی لیلی ات هر شب مذاب است
مجنون :
بگرد شمعت ای لیلی ی من ، پروانه هستم
به شمعت بال و پر سوزم به شب دیوانه مستم
تو هم داود همراز عاشقی گر همچو مجنون
تحمل بایدت ، چون میشود ، آخر دلت خون
۹۶/۰۶/۰۱