چهارشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۰۳ ق.ظ
عشق ممنوعه
دردهایم کوهی شده اند در مقابل رسیدنت
ومن فرهاد وار تیشه به این دردها میزنم اما... این کوه غم دیگر حوصله ی ریختن نداردولی من مجنون این داستانم وباید به لیلی برسم. تیشه هایم روبه کندی میروند ولی دریای وجود من برای رسیدن به امن آغوش تو هر لحظه در آمدوشد است. اما این کوه هم همانند کوه های بیستون دیگری در مقابل عشق مجنون سرفرود می آورد. ولی در پس این کوه دیگر لیلی وجود ندارد که لیلی وار چشم به راه هرم دست هایم باشد. ومن می دانم این رویا های شیرین من هستند که در مقابل نابودی رهایم می کنند. نوشته شده توسط رویا
۹۳/۱۱/۲۲